مادر مدیونتم ..

آن هنگام که مادرت پیرتر میشود ،
و چشمهای گرانبها و با ایمان او ،
زندگی را آنگونه که [زمانی میدید ] نمیبینند ،
زمانیکه پاهایش فرسوده میگردند ،
و برای گام برداشتن نمیتوانند او را یاری دهند ،

در آن هنگام بازوانت را برای یاری او به کار گیر ،
با خوشی و سرمستی از او نگاهبانی کن ،
زمانی که اندوهگین است ،
بر توست که تا آخرین گام او را همراهی کنی ،...

اگر از تو چیزی میپرسد ،
او را پاسخگو باش ،
و اگر دوباره پرسید ،
باز هم پاسخگو باش ،
و اگر دگربار پرسید ، دگربار پاسخش گو ،
نه از روی ناشکیبایی ، بلکه با آرامشی مهربانانه ،

و اگر تو را به درستی درنمی یابد ،
شادمانه همه چیز را برای او بازگو ،
ساعتی فرا میرسد، ساعتی تلخ ،
که دهان او دیگر هیچ درخواستی را بیان نمیکند .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.